دل و رودهام داشت از جا کنده میشد. برای اینکه خودم را دلداری بدهم، به او گفتم: شاید آشپز بنده خدا؛ آمده غذا را بچشد، نا غافل دندانش افتاده توی دیگ گنده آش.